زمان مطالعه: 14 دقیقه
به گزارش عترتنا؛ ۱۳ دی ماه یادآور رحلت یکی از استوانههای اخلاقی شهر تهران است. کسی که مردم او را به نام «حاج آقا مجتبی» میشناختند.
آیتالله مجتبی شهیدی کلهری؛ مشهور به حاج آقا مجتبی تهرانی، استاد اخلاق و از علمای حوزه علمیه تهران بود. ایشان از شاگردان امام خمینی(ره) بود و در تنظیم رساله عملیه امام مشارکت داشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران با اینکه در شمار یاران امام و مبارزان انقلاب اسلامی شمرده میشد، و علیرغم پیشنهادها و اصرارها، مسئولیتی نپذیرفت و وظیفه تربیت اخلاقی مردم را برگزید.
آیتالله تهرانی نماز جماعت مسجد جامع بازار تهران را اقامه میکرد و جلسات معارف اسلامی و درس اخلاق او سالها پناهگاه و مورد علاقه مردم بود. این مجتهد و عالم ربانی در ۱۳ دی سال ۱۳۹۱ بعد از گذراندن یک دوره طولانی بیماری درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظیم دفن شد.
خبرگزاری قرآن ایکنا در آستانه سالروز درگذشت این استاد اخلاق با فرزند ایشان حجتالاسلام والمسلمین حسین تهرانی به گفتگو پرداخته که در ادامه میخوانید؛
برای آغاز سخن توضیحی کوتاه درباره زندگی حاجآقا مجتبی بویژه روند تحصیل ایشان در حوزه بفرمایید.
ایشان در سال ۱۳۱۶ در یک خانواده روحانی متولد شدند. حاج میرزا عبدالعلی تهرانی پدر بزرگوارشان بودند. میرزا عبدالعلی تهرانی علاقهمند بودند که هم ایشان و هم برادرشان در کسوت روحانیت درآیند و در دروس طلبگی و حوزوی تحصیل کنند، لذا از همان ابتدا وارد مدرسه علمیه شدند.
میرزا عبدالعلی تهرانی چند سالی مشهد مشرف میشوند که حاجآقا هم به اتفاق خانواده آنجا میروند و ۴ سال هم در حوزه علمیه مشهد ادامه تحصیل میدهند و تا آنجایی که در خاطر من است ایشان فرمودند که از همان مشهد عازم حوزه علمیه قم شدم. وقتی وارد حوزه علمیه قم میشوند دیگر در بحثهای طلبگی و درس فقه و اصول ممحض میشوند و محضر اساتید بارزی مثل مرحوم امام(ره)، آیتالله داماد، آیتالله بروجردی، آیتالله منتظری، علامه طباطبایی و آیتالله گلپایگانی را درک میکنند.
ایشان ۱۴ سال در قم بودند. وقتی امام(ره) تبعید شدند ایشان هم از قم به نجف مشرف میشوند و سه سالی هم در نجف اشرف بودند و در دروس آیتالله خویی و آیتالله حکیم شرکت میکردند و اواخر سال ۴۹، ۵۰ به ایران مراجعت میکنند و دیگر در ایران به درسهای حوزوی مشغول میشوند.
بیشتر از کدام یک از استادانشان متاثر بودند و روش فقهی و فکری را از او گرفتند؟
استاد اصلی ایشان مرحوم امام(ره) بود و مبانی اصولی، فقهی و حتی عرفانی را از امام گرفته بود.
از لحاظ اخلاقی و تربیتی چطور؟
از لحاظ اخلاقی و تربیتی هم همین طور؛ ایشان خیلی متاثر از امام(ره) بود.
خاطرهای که توجه امام(ره) به ایشان را نشان بدهد و یا نقل قولی درباره ایشان داشته باشند سراغ دارید؟
بله امام(ره) نسبت به حاج آقا نظر خاصی داشتند. در این زمینه خاطره زیاد است. علیالخصوص در مباحث علمی، اعتمادی که امام به حاجآقا داشت به کمتر کسی داشت لذا حتی رساله و توضیح المسائل امام را حاج آقا تنظیم کرده بود. مناسک حج امام را حاجآقا مجتبی تنظیم کردند و نوشتند. امام خیلی از نوشتههایش را برای تصحیح به حاجآقا میداد که برخی از آنها الآن جزء کتابهای درسی حوزه است.
این کارها مربوط به قبل از انقلاب است؟
بله؛ مربوط به دهه ۴۰ است.
از سال ۴۲ که نهضت امام شکل میگیرد همراهی حاجآقا با امام به چه صورت بود؟
بالاخره ایشان از کسانی بود که به شدت مروج دیدگاهها و نظرات امام بود و حتی میشود گفت در ارتباط با مسائل نهضت در صف اول بودند. خیلی از کارهایی که در ارتباط با اعلامیههای امام بود، ایشان انجام میداد و در این زمینه تلاش میکرد و رابط امین امام(ره) بود.
بعد از اینکه امام تبعید شدند حاجآقا یک مرکزی در قم تاسیس کردند برای اینکه وجاهت و وزنه علمی که امام در قم داشت پابرجا بماند. این مرکز تحت عنوان دارالتدریس تاسیس شد و فضلا و علمایی که طراز اول بودند به آنجا دعوت میکردند تا دروس حوزوی را ارائه کنند. بعد که رژیم شاه متوجه شده بود نگذاشته بود این جریان ادامه پیدا کند و حتی از سازمان امنیت قم آمدند آنجا را تعطیل کنند که اسنادش هم موجود است.
قبل از انقلاب با حاجآقا مجتبی برخوردی هم صورت گرفت؟
چون ایشان وجهه علمی داشت و یک فرد علمی بود از طرف رژیم به حریم ایشان وارد نمیشدند.
برداشت من این است که ایشان بیشتر در امور علمی با امام همراه بودند و یک فرد به اصطلاح سیاستمدار نبودند؟
نه؛ ایشان خیلی جهات را رعایت و مراقبت میکردند. بالاخره ایشان در بازار بود و یکی از وکلای تام الاختیار حضرت امام بودند و خیلی از جهت مالی و بنیهای ایشان را تقویت میکردند، به خاطر اینکه امام یک مرجع بود و میخواست شهریه بدهد و آن زمان هم اگر کسی مقلد امام بود و میخواست وجوهات بدهد خیلی سخت بود. لذا ایشان نمایندگی تام الااختیار داشتند و وکیل تام الاختیار امام بودند و در این زمینه خیلی تلاش میکردند. حتی خاطرم هست خیلی کسانی که جزء مبارزین سطح اول بودند و گرفتار میشدند را از نظر مالی کمک میکرد.
نظر ایشان این بود که وارد مبارزات میدانی نشوند یا این مهم توصیه امام بود؟
به هر حال مشی ایشان همین بود که تا آنجایی که میتواند از طریق پشتیبانی کار بکند و خیلی وارد صحنه نشود. نظر امام هم همین بود کسانی که میتوانند از نظر علمی فعالیت کنند در همین زمینه فعال باشند و حاجآقا از کسانی بود که در این زمینه خیلی مروج اندیشههای امام بود. لذا شناساندن امام در بُعد فقهی، بُعد اخلاقی، بُعد معرفتی مورد نظر ایشان بود. خود علمیت امام خیلی مهم بود و همین سبب میشد وقتی امام در راه نهضت قدم میگذاشت همه روی حرفش حساب کنند. لذا حاجآقا در این زمینه خیلی مصر بود که اول شخصیت فقهی امام برای مردم جا بیفتد بعد خود به خود مسیر هموار میشود.
پس از پیروزی انقلاب در مجلس خبرگان قانون اساسی که خیلی از علما حضور داشتند حاجآقا مجتبی حضور نداشتند.
به ایشان پیشنهاد شد؛ حتی مسئولیتهای بالا هم در مجلس خبرگان قانون اساسی و هم خبرگان رهبری به ایشان پیشنهاد شد. خاطرم هست از اولین افرادی که امام برای تشکیل فقهای شورای نگهبان در نظر داشتند ایشان بود ولی ایشان این مسئولیتها را نمیپذیرفت یعنی خدمت امام هم میرفت عرض میکرد که اگر شما امر را تکلیف کنید و نظرتان نظر مولوی باشد چشم، اطاعت میکنم ولی اگر نه به عنوان پیشنهاد ارشاد میکنید من دوست دارم کارهای علمی و طلبگی بکنم.
خود ایشان خیلی کار علمی را دوست داشت و تربیت کردن نیرو برایش خیلی مهم بود. خاطرم هست وقتی ما مشرف به نجف شدیم ایشان خدمت امام نقل کرده بود به فرض ما آمدیم رژیم شاه را سرنگون کردیم و حکومت اسلامی تشکیل دادیم، چقدر نیرو داریم که بتوانیم این را حفظ کنیم؛ این حرف مهمی بود. همیشه میگویند حفظ عمل از اصل عمل خیلی مهمتر است. ما خیلی اعمال صالح انجام میدهیم اما باید از آن نگهداری کنیم. مهم نگهداری آن است. لذا ایشان گفته بودند اگر ما آمدیم شاه را سرنگون کردیم، حکومت اسلامی تشکیل دادیم، چطوری این را نگهش داریم. لذا ایشان هم و غمش را گذاشته بود برای تربیت نیرو برای حفظ این نظام لذا خیلی از کارها را قبول نمیکرد به این جهت که اگر در این وادی بیفتد دیگر از کار اصلی خودش عقب میماند.
معمولا افرادی که شاگرد امام بودند تحت تاثیر تفکر امام(ره) بر این مسئله تاکید داشتند که باید حکومت اسلامی تشکیل بدهیم ولی حاجآقا مجتبی اوحدی از افراد بودند که به جای تشکیل ارکان حکومت، تمرکز خود را روی تربیت نیرو برای حفظ نظام گذاشته بودند. به نظرتان این تفکر از کجا نشات میگرفت؟
به نظرم مبنای آن مبنای دینی است چون روایات بسیاری داریم که میگویند حفظ یک عمل نیک و حسنه از اصل انجام آن مهمتر و سختتر است لذا ایشان در این زمینه به شدت مصرّ بود که فقط صرف حکومت اسلامی تشکیل دادن مد نظر نیست بلکه باید حکومت را نگاه داشت و استوار کرد. اگر شما نیرو و مهره تربیتکرده نداشته باشید یک دفعه ممکن است منحرف بشوید. لذا باید یک سری افراد در این راه وارد بشوند.
حاجآقا میفرمودند امام که انقلاب کرد قبلش فقها هزار سال کار کردند تا امام آمد میوه کار آنها را چید و حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی تشکیل شد. فقها هزار سال کار کردند، همین طوری نبوده. آنها اسلام را نگاه داشتند تا اینجا رسید و امام میوه و محصول کار آنها را چید که شد نظام جمهوری اسلامی ایران. این به راحتی به دست نیامده و باید نگهش داشت. راه نگهداری چیست؟ راهش تربیت نیرو است. لذا ایشان تمام هم و غمش را در این زمینه گذاشت.
از میان چهرههای انقلابی بیشتر با کدام افراد ارتباط داشتند؟
خیلیها بودند از جمله حاجآقا مصطفی که خیلی با ایشان محشور بودند. اگر بخواهم اسم ببرم خیلیها هستند؛ از بزرگان مثل آیتالله مشکینی، آیتالله منتظری. اینها کسانی بودند که در صف مقدم بودند. غیر از آنها آیتالله طاهری خرمآبادی بودند، آیتالله مهدوی بودند، آیتالله هاشمی رفسنجانی بودند. آیتالله رسول محلاتی بودند، حاج شیخ حسن صانعی بودند، اینها کسانی بودند که با حاجآقا در ارتباط بودند.
ایشان رساله داشتند ولی اسمشان جزء مراجع جامعه مدرسین نبود. خودشان به این امر مایل نبودند؟
ایشان به شدت از این مسائل پرهیز داشت. قبل از هر چیز از رسانهای شدن پرهیز داشت. در عین حال علمیت مرجعیت را داشت. یک بار آقای محمدی گیلانی به ایشان گفت من منتظر بودم رساله شما خیلی قبل از اینها دربیاید چرا رساله نمیدهید. میخواهم عرض کنم ایشان دوست نداشت خیلی مطرح شود و همین رساله عملیه را هم به خاطر اصرار دیگران عرضه کردند. باز ایشان اول رساله مستقل ندادند بله یک رساله دو مرجع دادند یعنی متن امام بود و در پاورقی فتاوای خودشان بود ولی بعدا رساله دادند.
به همین خاطر هم بود که به شهر قم نقل مکان نکردند؟
بله، نظر ایشان این بود که در تهران باشند. البته اول بنا نداشتند ایران بمانند میخواستند به عراق برگردند ولی در همین تهران ماندند.
حاجآقا درس اخلاق را از چه سالی شروع کردند؟
ایشان بعد از اینکه از نجف به تهران آمدند ابتدا جلسات معارف اسلامی و تفسیر را شروع کردند. قبل از انقلاب بیشتر ایشان روی تفسیر و مسائلی که در ارتباط با معارف اسلامی بود بحث میکردند. مثلا یادم هست ایشان امامت را بحث کردند، عدل الهی را بحث کردند، مسائلی که در ارتباط با اصول اعتقادی بود بحث میکردند. درس اخلاقی که ایشان به صورت منظم و مرتب شروع کردند از سال ۱۳۵۹ بود؛ یعنی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به صورت منظم و مرتب و سلسلهوار جلسات را شروع و یک دوره کامل بحث اخلاق اسلامی را بحث کردند که حدودا شامل ۷۸۰ جلسه بود.
این جلسات تا پایان عمرشان ادامه داشت؟
نه، مباحث اخلاقی که تمام شد ایشان یک سری مباحث معرفتی را شروع کرد. ایشان بحث قوای انسان یعنی چهار قوه عقل، شهوت، غضب و وهم را کاملا بحث کرد، رذائل و فضائل آن را کاملا بحث کرد، بعد ایشان مباحث دیگری تحت عنوان معارف اسلامی شامل موضوعات مختلف را شروع کردند. ایشان این روش را از امام یاد گرفته بود چون امام اول مباحث اخلاقی صرف را بیان کرده بود و بعد سراغ مباحث معرفتی رفته بود. لذا ایشان هم وارد یک سری مباحث معرفتی شد.
ایشان این اواخر بحث حیا را مطرح میکردند. میخواستم بپرسم انتخاب موضوعات بر چه اساسی بود؟ براساس وضعیت جامعه بود؟
بله، ایشان وضعیت اجتماع را میدید و یک سری موضوعات را انتخاب میکرد. مثلا همین بحث حیا را که شما میفرمایید ایشان سه بار بحث کرده؛ یک بار بحث اخلاقی آن را مطرح کرده، یک بحث معرفتی آن را کرده، یکبار بحث اجتماعی آن را مطرح کرده است.
همانطور که گفتید حاجآقا مجتبی سالها جلسه درس معارف و اخلاق داشت ولی آن دورهای که عموم مردم نسبت به درس اخلاق ایشان اقبال نشان دادند چه دورهای بود؟
تقریبا از دهه هفتاد به این طرف است.
در آن دوره درس اخلاق در تهران زیاد بود ولی در میان همه آنها درس اخلاق ایشان به نوعی نظاممندتر بود مثلا یک موضوع را میگرفت و جلسات متعدد از زوایای مختلف آن را بررسی میکرد. این روش ابداعی خودشان بود؟
بله، تقریبا این طوری بود. بالاخره یک خصوصیتی که ایشان داشت و کمتر افرادی داشتند این بود که ایشان یک جامعیتی داشت. این نکته خیلی مهمی بود. مثلا وقتی درباره یک موضوع بحث میکرد همه جوانب آن را میدید. مثلا موضوع حسد را بحث میکرد، مثلا دروغ را میخواست بحث کند تمام آنچه در ارتباط با مسئله حسد یا هر موضوع دیگری بود بحث میکرد، مسائل معرفتی آن را بحث میکرد، اینکه مفسرین چه چیزی گفتهاند، حکما، فلاسفه چه گفتهاند، آیات چه چیزی میگویند، همه را جامع بحث میکرد. یا مثلا ایشان غیبت را هم از دید اخلاقی، معرفتی بحث میکرد، هم از نظر اجتماعی و قرآنی بحث میکرد و همه را میگفت که چیزی مغفول واقع نشود. این جامعیت خیلی مهم بود.
یک نکته مهم دیگر اینکه ایشان بحثهایی که میکرد به قول فرمایش شما نظاممند و مهندسی شده بود. این خیلی کار سختی هم هست؛ یعنی چارچوب آن معلوم بود، ابتدا و انتهای آن معلوم بود، کامل همه را دستهبندی میکرد. حتی در مباحث فقهی و اصولی هم وارد میشد خیلی درسشان کلاسیک بود، لذا کسی که پای درس ایشان میرفت خیلی راحت مطالب در ذهنش جا میافتاد چون پراکنده نبود، آشفته نبود بلکه کلاسیک و نظاممند و مهندسیشده بود. اگر درسی اول و آخرش معلوم باشد، کلاسیک باشد، خیلی راحت در ذهن جا میشود ولی اگر خیلی پراکنده و متفرق بشود در ذهن نمیماند.
یکی از نکات بارز دیگری که ایشان داشتند و کمتر کسی در مباحثش داشت این بود که میگفت وقتی من میخواهم ۴۰ دقیقه بحث کنم مینشینم ۵ ساعت خوب مطالعه میکنم، کتابها را میبینیم، بعد دو برابر وقتی که مطالعه میکنم مینشینم فکر میکنم چطوری این را بگویم، چطوری ارائه بدهم و با کمترین شبهه آن را القاء کنم. لذا بحث ایشان خیلی تمیز و شسته و رفته از کار در میآمد.
ایشان این اواخر چه نگاهی به جامعه داشتند؟
همان چیزی که من عرض کردم و بر اساس مبنای فکری و دینی است که بالاخره جامعه اسلامی باید به نحوه احسن حفظ بشود. نباید بگذاریم این حکومتی که تحت عنوان حکومت اسلامی و جامعه اسلامی تشکیل شده از بین برود و تمام تلاش باید بر این باشد که اگر انحرافی در آن ایجاد شد حتما جلوی انحراف آن گرفته شود.
منظورتان این است که اسلامیت حکومت اسلامی حفظ شود؟
حکومت برای چیست؟ برای پیاده شدن اسلام است. امام میگفت حکومت هدف نیست ابزار و وسیله است، برای چه؟ برای پیاده شدن اسلام. حکومت که هدف نیست، حکومت ابزار و وسیله است برای اینکه احکام اسلامی پیاده بشود. حالا باید مراقب بود اگر اشتباه رفت، جلوی اشتباه و انحراف را گرفت. نظر ایشان این بود که اگر خدای ناکرده در این انقلاب انحرافی ایجاد شد تضعیف و تخریب حرام ولی اصلاح واجب است. تخریب و تضعیف نباید کرد اما اصلاح باید بشود. نباید بگذاریم انقلاب کج برود.
ایشان چه سالی ازدواج کردند؟
فکر کنم سال ۱۳۳۹ بود، حدود ۲۵- ۲۶ سالگی.
چند فرزند داشتند؟
پنج فرزند، سه دختر و دو پسر.
در خصوص سیره شخصی ایشان در منزل توضیح دهید. در امور خانه مشارکت داشتند، با همسرشان چگونه برخورد میکردند، با فرزندان چطور تعامل داشتند. به هر حال ایشان مشغول کارهای علمی خودشان بودند و احیانا میان ایشان و خانواده تعارضاتی شکل میگرفت. ایشان چطور برخورد میکردند؟ یا بحث معاش و درآمدشان چطور بود؟
ایشان میفرمودند از همان ابتدا که وارد حوزه شدم بنایم بر این بود همزمان که تحصیل میکنم درس هم بدهم. لذا ایشان از طریق تدریس امرار معاش میکردند.
سهم امام چطور؟
تا جایی که من میدانم خیلی کم از سهم امام استفاده میکردند. ایشان ده سال است به رحمت خدا رفتند هنوز افرادی به من مراجعه میکنند و میگویند ما برای ایشان نذر کرده بودیم و پولش را به دفتر میدهند. ایشان میگفت سفرهایی که میروم از پولهایی است که مردم نذر من کردند.
این نکتهای که شما در سوال قبل گفتید نکته مهمی است. خیلی از این تعارضاتی که فرمودید در خانههای کوچک ایجاد میشود ولی قبلا خانهها اینقدر کوچک نبود. ما تا سال ۵۵ اجارهنشین بودیم منتهی خانهمان بزرگ بود یعنی این تعارض و اصطکاک شکل نمیگرفت و هر کس سر کار خودش بود. ایشان اصل وقتش ممحض در کارش بود البته ارتباط با خانواده هم داشت و فضای خانه بسیار گرم و صمیمی بود.
برخی از شاگردان حاجآقا میگویند که ایشان گاهی قدری تند میشدند؟ درست است؟
ایشان جدی بود. علی الخصوص نسبت به برخی مسائل شرعی خیلی جدی بود و برخورد میکرد. مثلا من یادم هست اگر در خانه وسیلهای خراب میشد به راحتی نمیگذاشت عوض شود. الآن دیگر این خبرها نیست. این خودش یک سبک زندگی بود. الآن در خانهها چه خبر است. همه هم کم میآورند. یکی از قدیمیهای جلسه حاجآقا میگفت یکبار به ایشان گفتم دستورالعملی بدهید که از نظر مادی به مشکل برنخوریم، ایشان پاسخ دادند «کم بخور، کم نمیآوری». واقعیت همین است. اگر قانع باشی کم نمیآوری.
چه چیزی بیشتر عصبانیشان میکرد؟
رعایت نکردن برخی مسائل شرعی. مورد دیگری که ایشان خیلی برایش مهم بود این بود که زی طلبگی را حفظ کنیم. بالاخره ما خانواده آخوند بودیم. ایشان میفرمودند وقتی ما ملبس شدیم پدرمان توصیه کرد یک چیزهایی هست که از نظر شرعی از شیر مادر برای شما حلالتر است ولی از نظر مردم از صد حرام، حرامتر است، نباید آنها را انجام بدهید یعنی رعایت شأن و شئونات را بکنید.
حالا که بحث زی طلبگی را فرمودید یک سوال بکنم؛ ایشان سیگار میکشیدند؟
بله ولی خیلی کم. ایشان میگفت سیگاریها به من میگفتند تو آبروی ما را بردی چون آنها حرفهای هستند ولی حاجآقا یک سیگار را چهار قسمت میکرد و هر بار یک پک میکشید. البته این سه سال آخر سیگار را ترک کرده بودند. ایشان از زمانی که به نجف رفتند سیگار کشیدند ولی این چند سال آخر ترک کردند.
یک صبح تا شب حاجآقا را برایمان توصیف کنید.
ایشان خوابش خیلی کم بود و از صبح که بلند میشدند عبادتشان سر جایش بود و بعد به مدرسه مروی میرفتند و میآمدند و مطالعه میکردند و بعد برای نماز میرفتند. ایشان عشقش مطالعه بود و کمتر زمانی از عمرش تلف میشد چون غرق مطالعه میشد.
بیشتر کتابهای اسلامی میخواندند؟
بله؛ بیشتر کتابهای مرجع را مطالعه میکردند. آقای خاموشی تعریف میکرد یکبار یک کتاب معجم روایی درآمده بود گفتم حاجآقا میخواهم این کتاب را برای شما بگیرم، ایشان گفتند من این کتابها را ده مرتبه خواندم، معجم نمیخواهم.
حاجآقا ادبیات خاصی داشتند. کسی از علما به ایشان ایراد نمیگرفت؟
ایشان خیلی صریح بود و با کسی تعارف نداشت. علی الخصوص در مسائل سیاسی و اجتماعی با مسئولین هیچ تعارفی نداشت. علتش این بود که ایشان هیچگونه وابستگی نداشت و خیلی حر و آزاد بود و این خیلی موثر بود. لذا خیلی راحت و صریح صحبت میکرد.
بدترین خاطرهای که از ایشان در ذهن دارید چیست؟
بدترین خاطره از دست دادن ایشان بود. واقعا حیف شد یعنی به نظرم زود رفت و دست خیلیها خالی شد.
ایشان شاگرد خاصی نداشتند که سفارش کنند بعد از من سراغش بروید؟
خیر؛ ایشان تاکید داشتند جلسات به صورت عمومی برگزار شود و در باز باشد که همه بیایند استفاده کنند.
فرمودید نسبت به انجام تکالیف شرعی خیلی جدی بودند. در این خصوص میتوانید نمونههایی بگویید.
ایشان روی حلال و حرام علی الخصوص در ارتباط با خوردن و لقمه به شدت دقت نظر داشت. یکی از ویژگیهای ایشان این بود که به هیچ وجه در جلسات عمومی از کسی پول و نذر و اطعام قبول نمیکرد و به شدت برخورد میکرد و سپرده بود از احدی چیزی نگیرید به این عنوان که شخص بخواهد خیرات یا نذری بدهد. علتش هم این بود که میگفت باید مراقبت کرد چون لقمه حرام که هیچ، لقمه شبههناک هم اثر وضعی دارد.
ایشان اجازه نمیداد اگر کسی در خانه نذری و خیرات میآورد ما استفاده کنیم مگر اینکه آن شخص را بشناسد. البته نه اینکه از طرف نگیرد تا بیاحترامی شود ولی ما حق نداشتیم استفاده کنیم لذا روی این جهت خیلی مراقبت میکرد و میگفت این به شدت اثر دارد.
ایشان میگفت وقتی من نمیدانم تو از کجا درآمد داری نمیتوانم آن را بدهم چند هزار نفر بخورند. لذا اصلا نمیگذاشت. ایشان برای این کار سه تا شرط داشتند؛ یکی اینکه بدانند شغل طرف چیست، دوم اینکه اهل وجوهات باشد، سوم اینکه به احد الناسی نگوید و اخلاص داشته باشد. متاسفانه الآن به این مسائل عمل نمیشود و هر کس از هر جا پول بیاورد جلسات قبول میکنند.
خیلی نکته مهمی را گفتید. نمونه دیگری هم دارید بفرمایید.
ایشان نسبت به کارهای عبادی خیلی ملتزم بود و نسبت به ادعیه خیلی سفارش میکرد خصوصا در ایام خاص. خودشان خیلی متعبد بودند و نسبت به دعاها خیلی ملتزم بودند از جمله ادعیه رجب، شعبان، رمضان و ایام خاص و خیلی هم توصیه میکردند با دعا محشور باشید و از ادعیه غافل نباشید. ایشان شش جلد بحث دعا دارد که نزدیک ۲۰۰۰ صفحه است. بسیار مباحث عالی است. این چیزی بود که ایشان از امام گرفته بود چون امام هم خیلی روی این جهت تاکید داشتند و حتی در بیمارستان هم مفاتیح دستشان بود و دعا را ترک نمیکردند. لذا ایشان روی دعاهای ماثور که از ائمه وارد شده تاکید داشتند که این دعاها خیلی گرهها را باز میکند و دور بودن از این دعاها مشکلات ایجاد میکند.
نکته یا توصیه خاصی به شما که پسرشان بودید نداشتند؟
کمتر کسی بود که در طی سال مثل ایشان مراسم برگزار کند و خودش خیلی مقید بود دهه محرم، دهه صفر، فاطمیه، ماه رمضان مراسم بگیرد و میگفت دستتان در دست اهل بیت(ع) باشد چون آن چه انسان را نجات میدهد ارتباط با اهل بیت(ع) است علی الخصوص امام حسین(ع). من خودم شب اول ماه ذی الحجه به دنیا آمدم و اگر مناسبتی قرار بود اسمی رویم گذاشته شود باید جواد گذاشته میشد که چون روز وفات امام جواد(ع) بود ولی ایشان اسم مرا به خاطر ارادتی که به امام حسین(ع) داشتند عبدالحسین گذاشتند. ایشان میگفت وقتی به تهران آمدم اولین روزی که مسجد جامع رفتم روز سوم شعبان رفتم.
ایشان اهل کرامت هم بودند؟
اتفاقا همین امروز یک بندهخدایی به من گفت یک روز به مسجد آمدم و خیلی وضع مادیام به هم ریخته بود. به حاجآقا گفتم همه زندگیام رفته است یک مغازه مانده که میخواهم بفروشم یک استخاره میخواهم این کار را انجام بدهم یا ندهم. ایشان استخاره کرد و گفت این کار را امروز انجام بدهی بهتر است تا اینکه فردا انجام بدهی. سریع انجام بده. آن آقا میگفت من این کار را کردم و به هفته نرسید من با پول آن یک مغازه سه دهنه خریدم.
یک ماجرای دیگر نقل کنم. یک آقایی که از بچههای قدیم جلسه است برایم نقل میکرد یک بار به مسجد جامع آمدم، اواخر ماه شعبان بود. چند سال بود بیماری گوارشی داشتم و نمیتوانستم روزه بگیرم و خیلی غصه میخوردم. پیش حاج آقا آمدم گفتم من مشکل گوارش دارم نمیتوانم روزه بگیرم و خیلی ناراحت هستم. ایشان سرش را پایین انداخت و چند دعا کرد و بعد گفت من دعا میکنم فقط به کسی نگویی که فلانی برایم دعا کرد. آن آقا نقل میکرد من نمیدانم ایشان چه دعایی کرد ولی آن سال تمام روزهها را گرفتم هیچ، روزه قضای سه سال قبل را هم گرفتم.
یک مورد دیگر هم هست که خیلی جالب است. یک آقایی میگفت یک روز مسجد جامع پیش حاج آقا رفتم و گفتم استخاره کنید. ایشان گفت برای چه استخاره میخواهی؟ عرض کردم سه بار است که خانمم باردار شده ولی بچه سقط میشود. حاجآقا مجتبی در پاسخ فرمودند من استخاره نمیکنم. آن آقا میگفت خیلی به من برخورد و ناراحت شدم. بعد حاج آقا گفت میدانی امشب چه شبی است؟ شب قدر است. تو برو دعا کن، من هم دعا میکنم، یقین بدان که این دفعه میشود. این ماجرا سال آخر حیات حاجآقا اتفاق افتاد. وقتی حاج آقا فوت کردند آن آقا پیش من آمد و گفت خانمم وضع حمل کرده و بچه کاملا سالم است. چند وقت بعد خدا بچه دوم را به او داد که آن هم سالم بود. آن آقا میگفت من نمیدانم چطور حاج آقا آن شب گفت این بار دعا بکن یقین بدان که میشود.
پایان پیام/.
شبکه های اجتماعی عترتنا: کانال تلگرام / کانال ایتا / کانال سروش / پیچ اینستاگرام / آپارات
https://etratona.ir/?p=31886