زمان مطالعه: 7 دقیقه
به گزارش خبرنگار عترتنا؛ حجتالاسلام والمسلمین «عبدالحمید واسطی» استاد حوزه و دانشگاه،شامگاه جمعه ۲۸ دیماه سال جاری در جلسه سلسله مباحث شرح کتاب اللهشناسی مرحوم علامه طهرانی که در مسجد و مکتب امام صادق (ع) مشهد برگزار شد، به شرح صفحه ۲۱۲ جلد اول این کتاب پرداخت.
وی در این جلسه با شرحی مختصر از آیه ۱۴ سوره اعراف نکاتی را درباره تابعیت زمان و مکان و شرایط خاص آیات و چگونگی تدبر در آیات قرآن را بیان کرد و در پایان نیز نکته درباره تجلی اعظم ذکر نمود که در ادامه میخوانید:
بسته بودن مسیر با داشتن حس خودتان
صفحه ۲۱۲ این بیت از شعر گلشن راز است، ابیاتی که مستندات قرآنی دارد: «تا ترا کوه هستی پیش باقی است / جواب لفظ أَرْنی لن ترانی است» این بیت مفهومش چه بود؟ تا وقتی حسی از خودتان دارید، میل خودم، دلخواه خودم، اراده خودم، تشخیص خودم، اینها را حس میکنم » جواب لفظ أَرْنی لن ترانی است» یعنی خداوند را طلب هم میکنی اما مسیر باز نمیشود! ارنی طلب اتصال به خداوند است، لن ترانی یعنی مسیر باز نمیشود؛ چرا؟ چون حس از خود باقی است.
ماجرای دیدار حضرت موسی(ع) با خداوند
آیه ۱۴۱ سوره اعراف به این شعر اشاره دارد که میفرماید: «وَلَمَّا جَاءَ مُوسَیٰ لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ ۚ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلَٰکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی ۚ فَلَمَّا تَجَلَّیٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ مُوسَیٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ؛ چون موسی به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: ای پروردگار من، بنمای، تا در تو نظر کنم. گفت: هرگز مرا نخواهی دید. به آن کوه بنگر، اگر بر جای خود قرار یافت، تو نیز مرا خواهی دید. چون پروردگارش بر کوه تجلی کرد، کوه را خرد کرد و موسی بیهوش بیفتاد. چون به هوش آمد گفت: تو منزهی، به تو بازگشتم و من نخستین مؤمنانم.»
آیا آیات قرآن مختص زمان و مکان و شرایط خاصی هستند؟!
آیات قرآن به طور کل مختص به یک زمان و مکان و یک شرایط خاص و داستان و جریان خاص نیست، آیات قرآن در ظرف زمان و مکانی نازل شده، مربوط به اشخاص و حوادث و جریانات بوده؛ اما تابع زمان و مکان، مقید به زمان و مکان نیست. یک تعبیری در علم تفسیر و قواعد تفسیر است و تعبیر این است مورد مخصص نیست. مورد یعنی آن چیزی که آیه در موردش آمده، آن شخصی که آیه در موردش آمده، آن منطقهای که آیه در موردش آمده، آن موضوعی که آیه در موردش آمد و. مورد مخصص نیست؛ یعنی اینطوری نیست که اگر آن شخص آن منطقه آن جریان در آیه آمده، فقط مال همان است، اختصاص به آن دارد، این جزو قواعد تفسیری است.
شأن نزول آیات بیان ظرف زمان و مکان هستند نه بیان مراد جدی آیه. آن شرایط جزو معنای آیه است و تمام شرایط و آدمها و موقعیتهایی که آن ملاک در آن باشد. این کلمه ملاک حرف اصلی است. فهم قرآن، فهم قوانین، فهم کلامهای حکمت، همه اینها یک دانه کلید دارد، کلیدش تشخیص آن ملاک است. آن ملاکی که در آن آیه و روایت است، در آن کلام حکمت است، در آن قانون است. بنابراین ملاک آن مهم است.
آیات قرآن مانند ضرب المثلهای برای همه دوران است
مثلاً یک ضرب المثل مشهور که میگویند فوت کوزه گری! حالا این ضرب المثل یک جریانی داشته و در یک موقعیتی استاد کوزهگری بوده شاگرد کوزهگری بوده، بعد این شاگرد آمده عین کارهای استاد را انجام داده اما آن کوزه استاد از کار در نیامده است! چون شاگرد همه چیز را یاد گرفته اما فوت و فن خاص استاد را یاد نگرفته و نتوانسته کوزهای مثل کوزه استادش بسازد!
حالا آیا این ضرب المثل به کوزهگر اختصاص دارد؟ آیا به همان زمان اختصاص دارد؟ این یک ملاک دارد که در هر کاری یک سری جزئیات اصلی و یکسری جزئی است اما در هر کاری جزئیاتی تعیین کننده است که استاد فن بلد است اما شاگردی که آمده شبیهسازی کرده و عین کار استاد را انجام داده اما آن کوزه به دست نیامده چون فوت و فن استاد را نمیدانسته است!
نتیجه از این ضرب المثل این است که اول دنبال کار استاد برو، نه شاگرد! دوم اگر شاگرد هستی بلافاصله خودت را استاد نبین! سوم از همه مهمتر این است اگر هم شاگرد هستی تمام وظایف عملکرد استاد را باید دنبال کنی نه کلیاتش را چون کلیات را همه بلد هستند، آن ریزه کاریها است که فرق متخصص و غیرمتخصص، حرفهای و غیرحرفهای را معلوم میکند و الا دست من و شما هم چند تا تکه چوب بدهند و یک اره و یک دانه میخ و یک چکش، بالاخره یک چهارپایهای میتوانیم درست کنیم؛ ولی وقتی روی آن چهارپایه مینشینیم خراب میشود.
در مواجه با آیات قرآن چه کنیم؟/چگونگی تدبر در آیات
این مثال زده شد که بحث روشن شود؛ آیات قرآن اختصاص به مورد، شأن نزول آن فرد، آن مکان، آن زمان ندارد. آیات زمانمند و مکانمند هستند اما مقید به زمان و مکان نیستند! بنابراین هر وقت با آیهای مواجه میشویم، چه یک داستان، چه یک قضیه، چه یک حکم، چه یک نصیحت، ملاکش را باید به دست بیاوریم. به کشف ملاکهای موجود در آیات، تدبر در قرآن میگویند!
خیلی سادهتر اینکه در انتهای هر آیه یک سؤال از خودمان بپرسیم؛ اگر این کار را انجام بدهیم و روی آن فکر کنیم عملیات تدبر، تفکر در قرآن انجام میشود؛ حالا آن سؤال چیست؟ و در پایان هر آیه باید از خودمان چه بپرسیم؟ سوال این است که از خود بپرسیم این آیه از من چه میخواهد؟
محور درس ۵ تا ۸ آیه شریه ۶ سوره انشقاق بود که خداوند میفرماید: «یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَیٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ؛ ای انسان، تو در راه پروردگارت رنج فراوان میکشی؛ پس پاداش آن را خواهی دید.» حالا به همین آیه دقت کنید که چگونه در پایان باید از خودمان سؤال کنیم؟ این آیه میفرماید که انسانها شما در سختی و رنج و تعب حرکت را در این دنیا خواهید داشت و با این توضیح که یعنی نیاز به تمرکز دارید، تمرکز زحمت دارد، در این عالم بدون تمرکز کار جلو نمیرود، این مفاد آیه است!
اما الان این آیه از من چه میخواهد؟!
این آیه که ابتدای عرض شد از ما چه میخواهد؟ «وَلَمَّا جَاءَ مُوسَیٰ لِمِیقَاتِنَا…» در این آیه یک جریان و میقاتی را مطرح کرده که جریانی در مورد حضرت موسی و بعد سرّ و رمز و راز حضرت با خدا و سپس یک صفایی و یک تصوری را از آن میشنویم حالا این آیه از ما چه میخواهد؟ حالا هر کدام از ما باید دنبال آن وعده گاه با خدا باشیم، برویم سراغ جاها و موقعیتهایی که میقاتی است، آنجاهایی که قرار ملاقات با خدا است. این اعتکافها جنس میقاتی دارند، حرم جنس میقاتی دارد، جهاد جنس میقاتی دارد یعنی فرد از خودش عبور میکند برای دفاع از حق میرود.
یعنی فقط و فقط خالص لوجه الله دارد میرود، هر کسی که جانش را میخواهد بگذارد به طور معمول دنبال خدا میگردد دیگر، دنبال چیز دیگری که نمیگردد. «لِمِیقَاتِنَا» هم یعنی حضرت موسی نیامده دنبال اینکه مثلاً یک عبادتی بکند و خدا هم یک ثوابی به او بدهد و یک رتبهای در بهشت به دست بیاورد و لذت ببرد.
پرهیز از لذت خواهی نفس
اصلا این حالت لذت خواهی از نفس انسان به تدریج باید محو بشود؛ و الا تا وقتی لذت خواهی هست حتی لذتهای معنوی، آن نفس باقی به خودش برمی گردد. از لذتهای مادی که باید بگذریم، اما لذتهای معنوی، لذتهای عقلی، لذتهای قلبی، این لذت یعنی تا وقتی من حس خودم و خواست خودم را دارم مانع است و این آدم باید از این عبور کند؛ حتی اگر پشت صحنه با دقت تحلیلیاش این باشد بالاخره من ارادهای میکنم و این اراده برای رسیدن به یک لذتی است و آن لذت لذت مجرد نورانی برتری است چیزی که آدم را از این عبور میدهد اما این توجه باید متمرکز بر روی خداوند باشد. عاشق و معشوق ها، آن عاشق وقتی عشقش حقیقی باشد فقط معشوق را میبیند؛ اصلاً حسی از خودش ندارد که بخواهد بگوید من الان لذت میبرم، رنج میبرم، فقط او را دارد حس میکند.
«وَلَمَّا جَاءَ مُوسَیٰ لِمِیقَاتِنَا» یعنی دنبال فقط خود ما آمد، وجود بینهایت برتر الهی. اینها هم عموماً با درک عظمت و کمال است که جذب ایجاد میکند و آدم را از آن لذت خواهی عبور میدهد، جذب ایجاد میشود و عبور میدهد. «وَکلَّمَهُ رَبُّهُ» خدا هم با او سخن گفت. در قواعد ادبیات عربی و بحثهای بلاغی یک چنین فضایی سیاقی دارد ترسیم میشود که به این وعده گاه آمد، گفتگو صورت گرفت، آن گفتگو قلب حضرت موسی را به شعف آورده فعال کرد و حضرت موسی این درخواست را در مقام الهی جاری کرد. و یک قدری که چشید، به دنبال همهاش آمد!
رسیدن مرحله به مرحله است
خیلی وقتها افراد دنبال این هستند که یک خرده که تلاش معنوی کردند عوالم بر آنها منکشف شود! طرف یک دو رکعت نماز خوب میخواند، به دلش میچسبد منتظر است که عوالم منکشف شود که اینطوری نمیشود! اینها همهاش مراحل، مراتب، خرده خرده، به تدریج است که دنباله آیه هم همین است، و صحبت سر این است که آن مراحل طی شود و انسان دنبال آن وعدگاه برود.
محضر اولیای خدا میقاتی است. کسانی که قلبشان به لقاء خدا وصل شده، رفتن به محضر آنها رفتن میقاتی است، جنس و ملاک میقاتی دارد. آدم باید برود سراغ این چیزها. کتابهای اولیای خدا، اینها جنس میقاتی دارند یعنی جایی هستند، مطلبی هستند که باز که میکنیم ظهور و بروز و جلوه الهی دارد و قلب و ذهن و فکر آدم جاری میشود، اینها جنس میقاتی دارند.
در ادامه آیه آمده است: «قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیک» این «أَرِنِی» یعنی تو باید مسیر را فعال کنی، تو باید پردهها را کنار بزنی، حول و قوهای از من نیست، حول و قوه مال تو است، ولی من این طلب را در درون خودم فعال میکنم.
تجلی اعظم
«فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ» خداوند تجلی کرد. این کلمه تجلی اینجا خیلی مهم است! حلقه ربط عالم وحدت با کثرت، مُلک با ملکوت، ظاهر با باطن کلمه تجلی است. اگر کسی تجلی را درک کند که یعنی چه، این سِر ربط وحدت و کثرت، ملک و ملکوت، ظاهر و باطن حل میشود! حل به اندازه
دریافت متعارف این عالم.
و این کلمهای که در عرفان است که خداوند تجلی میکند، عالم ظهور خداوند است، جلوههای خداوند است، مراتب ظهور و تجلی الهی است؛ اینها اصلاً تعابیر درجه یک، هسته مفهومی اصلی مرکزی در فضای عرفان است،
این فراز از این آیه که فرمود: «فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ» جزو مستندات نظریه تجلی در عرفان است وقتی خداوند تجلی و ظهور کرد، اسماء و صفات
خود را از باطن به ظاهر رساند، پردههای باطن را کنار زد و نور خداوند در عالم ظاهر جاری شد و این کوه استوار با عظمت متلاشی شد. مثل جریان نگاه کردن به آن پروژکتور، چراغ پرنور است که یک چراغ پرنور اول ظاهری کوچک است اما وقتی روشن میشود ما چشممان قدرت ندارد آن را ببیند.
*اختصاصی عترتنا
پایان پیام/.
شبکه های اجتماعی عترتنا: کانال تلگرام / کانال ایتا / کانال سروش / پیچ اینستاگرام / آپارات
منبع خبر : اختصاصی عترتنا
https://etratona.ir/?p=32186