×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

اخبار ویژه

امروز : دوشنبه, ۱۳ آذر , ۱۴۰۲

زمان مطالعه: ۳ دقیقه

حضرت به او سکّه ای می دهند، سپس رو کردند به من و فرمودند: «حاجت تو هم نزد آقای بروجردی است، وقتی به قم رفتی، نزد آقای بروجردی برو و بگو چرا از حال فلان کس که در مصر است غافلی؟»


ماجرای ارتباط آیت الله بروجردی با امام زمان عترتنابه گزارش پایگاه تحلیلی عترتنا / مهدویت: آقای سیّد حبیب الله حسینی قمّی که از اهل منبر قم است و آقای حسن بقّال که در تهران بود با هم قرار می گذارند که یک سال شب‌های جمعه به مسجد جمکران بروند و حوائج خود را از حضرت بقیّه الله (روحی فداه) بگیرند، این عمل را یک سال انجام می دهند و تشرّفی برایشان حاصل نمی شود.

شب جمعه ای که بعد از یک سال بوده، آقا حسن به آقای سیّد حبیب الله می گوید: «بیا با هم امشب هم به مسجد جمکران برویم». آقای سیّد حبیب الله می گوید: «چون من یک سال به مسجد جمکران رفته ام و چیزی ندیده ام دیگر به آنجا نمی روم».

ملاقات با امام زمان(عج) در راه مسجد جمکران

آقا حسن زیاد اصرار می کند که: «امشب را هم هر طور هست بیا با هم برویم، شاید نتیجه ای داشته باشد». بالأخره حرکت می کنند و پیاده به طرف مسجد جمکران می روند، در بین راه سیّد مجلّلی را می بینند که مانند کشاورزان «سه شاخ خرمن» روی شانه گرفته و از دور می رود. آنها مطمئن می شوند که او حضرت بقیّه الله (روحی فداه)است.

آقای سیّد حبیب الله می گوید: «من وقتی چشمم به آن حضرت افتاد قضیّه سیّد رشتی که در مفاتیح نقل شده بیادم آمد. به آقا حسن گفتم: «برو واز آن حضرت چیزی بخواه». آقا حسن جلو رفت و سلام کرد و گفت: «آقا خواهش دارم با دست مبارک خودتان دشتی به من بدهید».

حضرت به او سکّه ای می دهند، سپس رو کردند به من و فرمودند: «حاجت تو هم نزد آقای بروجردی است، وقتی به قم رفتی، نزد آقای بروجردی برو و بگو چرا از حال فلان کس که در مصر است غافلی؟» و چند جمله دیگر که سرّی بود به من فرمودند که به آیت الله بروجردی بگویم و بعد آن حضرت تشریف بردند.

آقا حسن وقتی به سکّه نگاه کرد دید تنها روی آن خطّی ضربدر زده اند و چیزی بر آن نوشته نشده است.

بالأخره وقتی به مسجد جمکران رفتیم و قضیّه را برای مردم نقل کردیم آنها سکّه را در میان آب انداختند و از آن آب به قصد استشفاء آشامیدند و به سر و صورت خود مالیدند.

دیدار با آیت الله بروجردی و نقل ماجرا

من هم پس از آنکه از مسجد جمکران به قم برگشتم به منزل آیت الله بروجردی رفتم ولی تا سه روز موفّق به ملاقات حضرت آیت الله بروجردی در جلسه خصوصی نشدم. روز سوّم که خدمت آیت الله بروجردی رسیدم ایشان بدون مقدّمه فرمودند: «سه روز است که من منتظر تو هستم کجائی؟»

عرض کردم: «آقا موانعی بود که موفّق به ملاقات خصوصی نمی شدم».

آیت الله بروجردی فرمودند: «حاجت تو این است که می خواهی به کربلا بروی، لذا مبلغی پول به من دادند. و من مطالبی که حضرت بقیّه الله (روحی فداه) فرموده بودند به آیت الله بروجردی عرض کردم و آیت الله بروجردی به آقا حسن گفتند: «چرا آن سکّه را به افراد معصیت کار وناپاک نشان می دهی؟»

ضمناً من به آقای بروجردی عرض کردم: «آقا شما چیزی بنویسید که من گذرنامه بگیرم وبه کربلا بروم». آیت الله بروجردی فرمودند: «تو گذرنامه نمی خواهی، فلان دعاء را بخوان واز مرز عبور کن وبه کربلا برو».

من هم همان روزها حرکت کردم وبه طرف عراق رفتم، وقتی به مرز عراق رسیدم با آنکه همراهان من همه گذرنامه داشتند بیشتر از من که گذرنامه نداشتم معطّل شدند واحدی از من مطالبه گذرنامه نکرد»(۲۷).

*منبع: کتاب ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان (علیه السلام) / تهیه و تنظیم: سید محمد طباطبائی / ناشر: قم – شمیم گل نرگس، ۱۳۸۵- چاپ ششم

پایان پیام/.

شبکه‌های اجتماعی عترتنا: کانال تلگرام  / کانال ایتا  / کانال سروش  / پیچ اینستاگرام

دیگر مطالب سرویس در مهدویت را اینجا کلیک نموده و بخوانید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.